بنام خدا
بعضی از رفتار حاج همّت،برای ما درس بود. دیدن بعضی از کارهای ایشان، باعث می شد ما بتوانیم در برابر مشکلات، مقاومت بیشتری کنیم. ایشان رفتار انسان دوستانه ای داشتند. در بهار سال 1362 لشگر از پادگان دو کوهه ( در نزدیکی اندیمشک ) به ارتفاعات قلّاجه و اردوگاه شهید بروجردی ( در بین راه اسلام آباد غرب و گیلانغرب) منتقل شد. هوای قلاجه سرد بود. ما تعدادی از اورکتهایی را که در پادگان دو کوهه داشتیم، به آنجا منتقل کردیم. یک شب که هوا سرد بود، حاج آقا همّت به اردوگاه آمدند و ما هم در خدمت ایشان بودیم. بدن ایشان از سرما می لرزید. من پیشنهاد کردم یک اورکت برای ایشان بیاورم. حاج همّت گفتند:«هر وقت من به این بسیجیان نگاه کردم و دیدم که بین آنان، حتی یک نفر بدون اورکت نیست، آن وقت، من هم اورکت تنم می کنم. تا همه بچّهها اورکت نداشته باشند، من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان یک فرمانده لشگر، اورکت تنم کنم.»
ایشان با این حرف و عمل خودشان، یک درس بزرگ به ما دادند که: «در هر لحظه و در هر مقام و هر جایی که هستیم، در درجه اوّل، باید به فکر نیروهای زیر دست خودمان باشیم.»